حضرت امام حسین (ع) : عبادت ‌کنندگان سه گروهند: 1- گروهی خداوند را به انگیزه رسیدن به پاداش و دست‌یافتن به نعمتهای نامحدودش عبادت می‌کنند، این دسته از عبادت‌کنندگان مانند سوداگران سودجو است. 2- بعضی خداوند را از ترس عذاب می‌پرستند و عبادت می‌کنند که این دسته از عبادت‌کنندگان در خور بردگان زرخرید است. 3- و کسانی هستند که خداوند را به منظور شکرگزاری و انجام یک وظیفه انسانی پرستش می‌نمایند ( خداوندا من تو را عبادت می‌کنم چون لایق پرستش و عبادت هستی ) این دسته از عبادت‌کنندگان عبادت انسان‌های احرار و آزادگان است و چنین عبادتی افضل و برتر از تمام عبادات است. الحدیث جلد 3 صفحه 276از حضرت ابى عبد اللَّه علیه السلام روایت شده که هر گاه یکى از شما اراده کند هر آنچه را که از خدا بخواهد باو داده شود امیدش را باید از مردم قطع کند تا بآن برسد هر گاه این مطلب را فهمید از خدا هم چیزى طلب نمی ‏کند مگر اینکه به او داده شود.  ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 258

امام حسین (ع) : ایمان بنده مومن کامل نمیشود مگر اینکه در او چهار خصلت باشد : 1.اخلاقش نیکو باشد ، 2.بخشنده باشد ، 3.از گفتن حرفهای زیادی خودداری کند ، 4.زیادی مالش را انفاق کند.  ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 454

امام حسین (ع) : هرکس زبانش راستگو باشد کردارش پاکیزه باشد و هرکس نیت خیر داشته باشد روزیش فراوان گردد و هرکس با زن و بچه اش خوشرفتار باشد عمرش طولانی شود.  ارشاد القلوب جلد 1 صفحه 323



Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر



تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 13:26 | نويسنده : AAA.KKK |

برای دیدن این لیست جالب 23 نفره شما را به ادامه مطلب دعوت می کنم..


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 13:23 | نويسنده : AAA.KKK |

مردم چه میگویند؟

می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: ...

فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟!...

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند... می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند. حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!... مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند

منبع:sadinews.blogfa.com


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر



تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 13:20 | نويسنده : AAA.KKK |

درس زندگی

درادامه مطلب


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 13:16 | نويسنده : AAA.KKK |

ديوارهاى شيشه اى

 

دانشمندى آزمايش جالبى انجام داد. او درميان آکواريوم يک ديوار شيشه‌اى قرار داد، که آن ‌را به دو بخش تقسيم مى‌کرد.

بقیه داستان در ادامه مطلب


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 13:14 | نويسنده : AAA.KKK |

قصاب با ديدن سگى که به طرف مغازه‌اش نزديک مى‌شد حرکتى کرد که دورش کند اما کاغذى را در دهان سگ ديد. کاغذ را گرفت. روى کاغذ نوشته بود « لطفا ۱۲ سوسيس و يک ران گوشت بدين». ۱۰ دلار همراه کاغذ بود. قصاب که تعجب کرده بود سوسيس و گوشت را در کيسه‌اى گذاشت و در دهان سگ گذاشت. سگ هم کيسه را گرفت و رفت.
قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفى وقت بستن مغازه بود تعطيل کرد و به‌دنبال سگ راه افتاد.
سگ در خيابان حرکت کرد تا به محل خط‌کشى رسيد. با حوصله ايستاد تا چراغ سبز شد و بعد از خيابان رد شد. قصاب به دنبالش راه افتاد. سگ رفت تا به ايستگاه اتوبوس رسيد نگاهى به تابلو حرکت اتوبوس‌ها کرد و ايستاد. قصاب متحير از حرکت سگ منتظر ماند.
اتوبوس آمد، سگ جلوى اتوبوس آمد و شماره آن را نگاه کرد و به ايستگاه برگشت. صبر کرد تا اتوبوس بعدى آمد دوباره شماره آن را بررسی کرد. اتوبوس درست بود سوار شد. قصاب هم در حالى که دهانش از حيرت باز بود سوار شد.
اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهر بود و سگ منظره بيرون را تماشا می‌کرد. پس از چند خيابان سگ روى پنجه بلند شد و زنگ اتوبوس را زد. اتوبوس ايستاد و سگ با کيسه پياده شد. قصاب هم به دنبالش.
سگ در خيابان حرکت کرد تا به خانه‌اى رسيد. گوشت را روى پله گذاشت و کمى عقب رفت و خودش را به در کوبيد. اين کار را بازم تکرار کرد اما کسى در را باز نکرد.
سگ به طرف محوطه باغ رفت و روى ديوارى باريک پريد و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پايين پريد و به پشت در برگشت.
مردى در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبيه سگ کرد. قصاب با عجله به مرد نزديک شد و داد زد: چه کار مى‌کنى ديوانه؟ اين سگ يک نابغه است. اين باهوش‌ترين سگى هست که من تا به‌حال ديده‌ام.

مرد نگاهى به قصاب کرد و گقت: تو به اين ميگى باهوش؟ اين دومين بار تو اين هفته است که اين احمق کليدش را فراموش مى‌کنه!

 

نتيجه اخلاقى


اول اين که مردم هرگز از چيزهايى که دارند راضى نخواهند بود.
و دوم اين که چيزى که شما آن را بى‌ارزش مى‌دانيد به طور قطع براى کسانى ديگر ارزشمند و غنيمت است.
سوم اين که بدانيم دنيا پر از اين تناقضات است.
پس سعى کنيم ارزش واقعى هر چيزى را درک کنيم و مهم‌تر اين که قدر داشته‌هايمان را بدانيم.

منبع:sadinews.blogfa.com



Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر



تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 13:11 | نويسنده : AAA.KKK |

مرگ همکار

یکروز وقتى کارمندان به اداره رسيدند، اطلاعيه بزرگى را در تابلوى اعلانات ديدند که روى آن نوشته شده بود: «ديروز فردى که مانع پيشرفت شما در اين اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشييع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنيم.»
در ابتدا، همه از دريافت خبر مرگ يکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند امّا پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پيشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده که بوده است.
اين کنجکاوى، تقريباً تمام کارمندان را ساعت١٠ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعيت زياد مى‌شد هيجان هم بالا مى‌رفت. همه پيش خود فکر مى‌کردند: «اين فرد چه کسى بود که مانع پيشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!»
کارمندان در صفى قرار گرفتند و يکى يکى نزديک تابوت مى‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد.
آينه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصوير خود را مى‌ديد. نوشته‌اى نيز بدين مضمون در کنار آينه بود:
«تنها يک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نيست جزء خود شما. شما تنها کسى هستيد که مى‌توانيد زندگى‌تان را متحوّل کنيد. شما تنها کسى هستيد که مى‌توانيد بر روى شادى‌ها، تصورات و موفقيت‌هايتان اثر گذار باشيد. شما تنها کسى هستيد که مى‌توانيد به خودتان کمک کنيد.
زندگى شما وقتى که رئيستان، دوستانتان، والدين‌تان، شريک زندگى‌تان يا محل کارتان تغيير مى‌کند، دستخوش تغيير نمى‌شود. زندگى شما تنها فقط وقتى تغيير مى‌کند که شما تغيير کنيد، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذاريد و باور کنيد که شما تنها کسى هستيد که مسئول زندگى خودتان مى‌باشيد.
مهم‌ترين رابطه‌اى که در زندگى مى‌توانيد داشته باشيد، رابطه با خودتان است.
خودتان را امتحان کنيد. مواظب خودتان باشيد. از مشکلات، غيرممکن‌ها و چيزهاى از دست داده نهراسيد. خودتان و واقعيت‌هاى زندگى خودتان را بسازيد.
دنيا مثل آينه است. انعکاس افکارى که فرد قوياً به آن‌ها اعتقاد دارد را به او باز مى‌گرداند. تفاوت‌ها در روش نگاه کردن به زندگى است.»

منبع :sadinews.blogfa.com


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر



تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 13:10 | نويسنده : AAA.KKK |

نه مورد از عجیب ترین حوادث مثلث برمودا

 

 

 

 

 

 

 

در ادامه مطلب


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 13:5 | نويسنده : AAA.KKK |
تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 13:1 | نويسنده : AAA.KKK |

وقتی دکتر آرتور این تصویر عجیب و غریب را بر روی صفحه فیس بوک خود منتشر کرد ، همه بینندگان از دیدن این موجود عجیب شوکه شدند و فکر می کردن این عکس جعلی و یا فتوشاپ باشد اما در واقع این موجود عجیب یک پروانه واقعی بود.که به سختی می توان تشخیص داد.

این پروانه عجیب همه را شوکه کرد! + عکس

این پروانه زیبا که در ونزوئلا کشف شده است هنوز نام علمی ندارد.


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر



تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 13:0 | نويسنده : AAA.KKK |

سخنان گرانبها از اشخاص بزرگ

بقیه در ادامه مطلب


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر



ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:, | 12:56 | نويسنده : AAA.KKK |

فواید نماز بر بیماری وزندگی

 

 

 

درادامه مطلب


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, | 17:30 | نويسنده : AAA.KKK |

استاد زرنگ و دانشجوها
 
 
 
 
چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند.
 
اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استاد خود را پیدا کنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند. آنها به استاد گفتند: « ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرومان پنچر شد و
 
از آنجایی که زاپاس نداشتیم تا مدت زمان طولانی نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم، به همین دلیل دوشنبه دیر وقت به خانه رسیدیم.».....استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند.
 
چهار دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به چهار اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانی را داد و از آنها خواست که شروع کنند....آنها به اولین مسأله نگاه کردند که ۵ نمره داشت. سوال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند.....سپس ورقه را برگرداندند تا به سوال ۹۵ امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سوال این بود:
 
" کدام لاستیک پنچر شده بود ؟"


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر



تاريخ : چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:, | 15:34 | نويسنده : AAA.KKK |

دانلود سریال نوروزی خوب،بد،زشت

(تا قسمت آخراضافه شد)

 

کارگردان: منوچهر هادی / موضوع: اجتماعی / سال تولید: 1392

تاریخ انتشار: نوروز 1393 / تعداد قسمت ها: 15 قسمت

فرمت: MP4 | حجم: 350 + 160 مگابایت

خلاصه داستان:
“بهادر” جوانی است که فقط یک ماه فرصت دارد که تا قبل از عید نوروز، رضایت خانواده را برای رفتن به خواستگاری جلب کند. او برای رسیدن به هدفش، باید چند کار خیر و نوع دوستانه انجام دهد و دل های شکسته را از خود راضی کند و…

بازیگران:
امین حیایی، بهنوش بختیاری، مهدی سلوکی، بهاره رهنما، محمد کاسبی، شهین تسلیمی، سیروس همتی، صدیقه کیان فر و…

_________________________________________________________

برای دانلود به ادامه مطلب مراجعه کنید.


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 2 فروردين 1388برچسب:, | 14:53 | نويسنده : AAA.KKK |

دانلود سریال نوروزی پاییتخت3

(تاقسمت آخر اضافه شد)

 

کارگردان: سیروس مقدم | موضوع: طنز، اجتماعی | سال تولید: 1392

تاریخ انتشار: نوروز 1393 | تعداد قسمت ها: 15 قسمت

فرمت: MP4 | حجم: 300 + 150 مگابایت

خلاصه داستان:
داستان سری سوم سریال از شب عروسی ارسطو آغاز می شود. در این شب بروز حادثه ای موجب میشود نقی که از چند ماه قبل بیکار است، پریشان و افسرده شود. او با تشویق خانواده به ورزش کشتی که در جوانی به آن مشغول بوده روی می آورد و پا در مسابقات کشتی می گذارد، اما ماجرایی در خلال کشتی پیش می آید که نقی و خانواده اش را وارد ماجراهای تازه ای میکند…

بازیگران:
محسن تنابنده، احمد مهرانفر، ریما رامین فر، سارا و نیکا فوقانی اصل، علیرضا خمسه، مهران احمدی، نسرین نصرتی، هومن حاجی عبدالهی و…

_________________________________________________________

برای دانلود به ادامه مطلب مراجعه کنید


Top Blog
وبلاگ برتر در تاپ بلاگر



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 2 فروردين 1388برچسب:, | 14:48 | نويسنده : AAA.KKK |
  • پي سي ديزاين
  • حقه